فردایی دیگر




بسم الله الرحمن الرحیم

خواندن #یادت_باشد برای من حسِ دوگانه ای داشت. از یک طرف دوست نداشتم کتاب تمام شود. از طرفی اصلا نمی شد کتاب را زمین گذاشت. بارها و بارها با حمید و فرزانه خندیدم. لبخند زدم. گریه کردم. نماز خواندم. دویدم. قدم زدم. آرام شدم. و مگر زندگی همین ها نیست؟! هر چند اگر کوتاه باشد. اگر معنای زندگی را فهمیده باشی، دیگر چه فرقی می کند چند سال و چقدر و کجا. با کوله باری از کارهای نکرده و راه های نرفته، زود از دنیا می روی. دنیا برایت کوچک و کوچک تر می شود. تو هر روز بزرگ و بزرگ تر می شوی. تا جایی که خدا تو را بالا می برد. تو قدر می یابی و نورِ معراجِ آسمانی ات سال های سال، راه پر پیچ و خمِ عاشقان را روشن می کند. حقیقتا عشقِ بسیجی هایِ روح اللهیِ سیدعلی جدای از عشق های دیگر است. همان طور که زندگی شان. آن ها می دانند عصر ما عصر قیام است. آن ها فهمیده اند که وابستگی به دنیا یعنی خداحافظی از امام حسین علیه السلام در میان آتش و خون، یعنی آنچه فرزدق شاعر به سیدالشهدا گفت: "دل هایشان با توست ولی شمشیر هایشان علیه تو!" آن ها دوست ندارند کربلا تکرار شود. آن ها برتر از مردم عهد رسول الله در سرزمین حجاز و برتر از مردم عهد امیرالمومنین در شهر کوفه هستند. آن ها در انتخاب بین همسر و فرزند و پدر و مادر و ثروت با خدا و پیامبرش و جهاد در راه آنها حتی تصور انتخاب اولی را هم نمی کنند. پس چه بکشند و چه کشته شوند، پیروزند. حتی اگر در اقلیت باشند. و این راز جاودانگی آنهاست. آن ها نمی گذارند حقیقت از بین برود. انقلابی ها ادامه خواهند داشت. بیش از این ها رشد خواهند کرد. من باور دارم زندگیِ عاشقانه ی حمید و فرزانه تمام نشده و نمی شود. چرا که در عصر خمینی و ای، حمیدها و فرزانه ها کم نیستند.


محمد حسین بیات

هفدهم تیر ماهِ هزار و سیصد و نود و هشت



#پیشنهاد_کتاب 

#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی


در بین شاخ و شانه کشیدن‌ های متناقض همراه با تهدید و تطمیع و ترس مقامات آمریکایی در شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی، برخی از آنان مثل جان بولتون آرزو‌ های دور و دراز و خیال‌ های خود را درباره نابودی انقلاب اسلامی و برخی فراتر از آن حتی در مورد کشور و مردم ایران پنهان نمی‌ کنند؛ ولی آیا ملتی که در طول قرون مختلف بزرگ‌ترین بحران‌ ها و تنش‌ های عظیم را پشت سر گذاشته است و طوفان‌ های سخت را تجربه کرده در این مقطع تاریخی آسیب‌ پذیر است؟ هرچند ایرانیان بار‌ها اثبات کرده‌اند که با عقلانیت و تدبیر و اراده می‌ توانند تهدید را به فرصت تبدیل کنند ولی در جواب این پرسش می‌ خواهیم از دیدگاه خود غربی‌ها و با توجه به تجربه پیشکسوتان قبلی تاریخ استعمار یعنی روباه پیر، انگلیس مطلب را دنبال کنیم.
از تجارب دولتمردی انگلیسی سخن می‌ گویم که یکی از بزرگان ت خارجی بریتانیا بود: «لُرد جرج کرزن». کرزن ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۵ نایب‌ السلطنۀ (= فرماندار) هند بود و همواره در بالا ترین سطح ی کشورش قرار داشت و در ۱۹۱۹، سالی که نظم نوین جهان در ورسای چیده می‌ شد، وزیر امور خارجه انگلیس شد و تا ۱۹۲۴ در این مقام ماند.
اما کرزن سال‌ ها پیش از این به جهانگردی روی آورد، از ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۴. از روسیه و آسیای مرکزی تا کره و هندوچین را زیر پا گذاشت و در جریان آن چند ماهی نیز در ۱۲۶۸ شمسی (۱۸۸۹۱۸۹۰) در ایران سیاحت کرد. نتیجه سفر او به ایران کتابی دو جلدی شد با عنوان «ایران و قضیۀ ایران». در این کتاب که به نوعی شناخت عمیق‌ تر ایرانیان را مدنظر داشته جمع‌ بندی جالبی در مورد ایران دارد: کرزن پس از مقایسه ایرانیان با ملل مجاور می‌گوید: «تاریخ گواه است که ایرانیان نبوغ بقا دارند.»
به نظرم این همان نکته‌ ای است که امریکاییان در اتخاذ ت‌ های راهبردی خود و در تاکتیک‌ های خشن در حذف فیزیکی و ترور افراد باید از انگلیس‌ها و از تاریخ بیاموزند.
البته در کنار این مطلب بایستی توجه کنند که نه با یک ملت جعلی و ساخته شده و جزیره‌ای از اقوام گسسته (مثل برخی ملل تقسیم شده از میراث عثمانی‌ها در بعد از جنگ بین‌الملل اول) بلکه با ملتی حقیقی با تاریخ و ایده و احساس و آرمان‌ های مشترک رو به‌ رو هستند؛ از بد حادثه برای امریکاییان، انقلاب اسلامی که امری فراملی است در چنین کشوری با این سوابق تاریخی و هویتی، سکنی و مأوا گزیده است؛ موقعیت و جریان و تفکر و نفوذ بین‌ المللی شهید قاسم سلیمانی در بین ملل منطقه، نماد و مصداقی از این ماجرای بزرگ و ریشه‌ دار و دنباله‌ دار است و با حذف یک سردار هر چند عظیم و عزیز، صورت مسئله پاک‌ شدنی و برای غرب حل‌ شدنی نخواهد بود.

 

 

دکتر موسی نجفی


نگاهی به عملکرد «بی‌بی‌سی» فارسی در موضوع ترور قاسم سلیمانی

 

بی‌بی‌سی فارسی در ماجرای ترور قاسم سلیمانی، همچون اغلب رسانه‌ های جهان پوشش خبری ویژه‌ای داشت. این پوشش خبری گرچه همچون همیشه می‌ کوشید خبری و بی‌ طرفانه جلوه کند، اما باز هم مثل همیشه رویکرد خاص خود را حفظ کرد. این گزارش نگاهی به برخی گزاره‌ هایی است که نشان می‌ دهد بی‌بی‌سی چگونه ماهرانه تلاش کرد با نقاب خبر رسانی بی‌طرفانه، نگاه جهت‌ دار خود را بر مخاطب غالب کند.

 

واژه‌ های جهت‌ دار
بی‌بی‌سی فارسی خبر ترور قاسم سلیمانی را با عنوان «قاسم سلیمانی در عراق کشته شده است» پوشش داد. برای خبر شهادت ابومهدی المهندس هم از لغت «مرگ» استفاده کرد، اما قاسم سلیمانی و ابومهدی و همراهانشان صرفاً به قتل نرسیده بودند بلکه «ترور» شده بودند. در معنای ترور می‌ خوانیم که «ترور عملی برای کشتن شخص برجسته به دلایل ی، مذهبی یا مالی است. ترور یا قتل ی نوعی قتل عمدی شخصی مهم است که با هدف کیفر یا با اهداف ی انجام می‌ گیرد. فرد کشته شده دارای مقام یا شهرت یا علایق ی است یا به دلیل اهانت به یک مرام عقیدتی مانند یک مذهب مورد سوء قصد قرار می‌ گیرد.» آیا حمله هوایی به ماشین حامل سردار سلیمانی همین نبود؟ بی‌بی‌سی، اما می‌ دانست در صورت اذعان به ترور باید به این گزاره تن دهد که امریکا مرتکب اقدام تروریستی شده است. بی‌بی‌سی در این مسیر، ادامه‌ دهنده و منعکس‌ کننده مواضع دولتمردان امریکا در قالب گزارش و مصاحبه و اخبار خود بود.

پیش از این، در ماجرای حمله تروریستی عوامل تکفیری به مراسم سالروز آغاز جنگ تحمیلی در اهواز، بی‌بی‌سی از به کار بردن واژه «تروریستی» برای این حمله خودداری کرد و وقتی با اعتراض فعالان مجازی ایرانی در شبکه‌ های اجتماعی مواجه شد، توضیح داد که طبق دستور العمل‌ های اعلامی از بالا از این عبارت استفاده نمی‌ کند، در حالی که این رسانه بار‌ها برای حملاتی به مراتب کوچک‌ تر و جزئی‌ تر در اروپا از عبارت «حمله تروریستی» استفاده کرده بود.
عبارت دیگری که در هفته اخیر بی‌بی‌سی بر استفاده از آن تأکید داشت، به کار بردن کلمه «جسد» برای پیکر شهدای این اقدام تروریستی بود. آیا به کار بردن این عبارت هم که در اخبار رسمی نامأنوس است جزو پروتکل بی‌ طرفانه بی‌بی‌سی است؟ کافی است کلمه پیکر را در کانال تلگرامی یا سایت بی‌بی‌سی جست‌ و جو کنیم. برای فوت نورعلی تابنده یا کشته‌ های حوادث و آشوب‌ های آبان در ایران یا مرگ جرج بوش پدر یا کشته‌های آشوب‌های دی ماه ۹۶ بی‌بی‌سی برای پوشش خبری از کلمه «پیکر» استفاده است، پس چطور به قاسم سلیمانی و ابومهدی و سایر پاسداران ایرانی که می‌ رسد، پیکر تبدیل به جسد می‌ شود؟! آیا این بی‌بی‌سی بی‌ طرف است؟
بی‌بی‌سی فارسی حتی در اخبار خود کلمه ترور به نقل از افراد دیگر را در گیومه گذاشته است و این به معنای آن است که آن‌ها حتی در نقل خبر مستقیم نیز آن را به شیوه‌ای می‌ نویسند که معنای ترور ندهد، بلکه تأکید شود این نظر فرد گوینده است.

 

تحلیل‌ های جهت‌ دار
بی‌بی‌سی فارسی وقتی از ارائه تحلیل‌های بی‌ قرینه و تخیلی فارغ شد، روی به خبر سازی در مورد شادی برخی مردم از ترور قاسم سلیمانی آورد؛ اتفاقی که جز در فضای مجازی و توسط اکانت‌ های سازمانی منافقین یا سمپات‌ های پهلوی و سلطنت‌ طلب یا فارسی‌ زبانان حامی سعودی روی نداد. چه کسانی از ترور قاسم سلیمانی شادی کردند؟ اولین توئیت خوشحالی مربوط به مسیح علی‌نژاد بود و پس از آن سالومه سیدنیا، مجری شبکه من و تو، آیا اینان مردم ایران هستند یا حقوق‌ بگیران دولت‌ های انگلیس و امریکا و پهلوی؟ این در حالی است که از قضا ابراز شادی مجازی این جماعت هم با اعتراض تند کاربران ایرانی در فضای مجازی رو به‌ رو شد. اعتراض‌ ها در حدی بود که سردبیر سابق صدای امریکا هم به این روند اعتراض کرد. محمد منظرپور در توئیتی نوشت: «اطمینان دارم کاربرانی که به فارسی کشته شدن یک سردار ایرانی را جشن گرفته‌ اند، عمدتاً ایرانی نیستند، فارسی‌ زبان هستند، مثلاً سپاه سایبری اسرائیل، عربستان سعودی، طایفه بارزانی و البته اسیران شست‌ و شوی مغزی شده تیرانا. ایرانی هر چقدر هم مخالف رژیم باشد تا این حد پست نمی‌ شود.»
علاوه بر او، مسعود بهنود، رومه‌ نگار همکار بی‌بی‌سی در دو توئیت به سرزنش کسانی پرداخت که از ترور قاسم سلیمانی ابراز خوشحالی کرده‌اند و اذعان کرد این کار بریدن پیوند با اکثریت ایرانیان است.

 

خوشحالی مردم ایران و عراق؟!
پس از آن بی‌بی‌سی در برنامه‌هایی کوشید برای این ترور، محملی قانونی بیابد. مصاحبه و میزگرد‌ هایی تشکیل داد که در آن‌ها این شائبه ایجاد شود که این ترور قانونی بوده است. این رویکرد هم در ادامه موضع‌ گیری‌ های دولتمردان امریکا برای توجیه اقدام تروریستی خود بود. پس از برگزاری مراسم‌ های تشییع در شهر‌های مختلف و عزاداری‌ها در شهر‌های دیگر که همگی با تجمعات میلیونی همراه بود، بی‌بی‌سی در اقدامی مضحک به جمع و تفریق مردم ایران پرداخت و در حالی که توان انکار تصاویر هوایی تجمعات میلیونی را نداشت، مدعی شد تعداد افرادی که به مراسم نیامده‌اند، بیشتر بود و اعتنایی به این نداشت که نبودن در مراسم ااماً به معنای خوشحالی از اتفاق روی داده نیست.

از سویی توئیت‌های ترامپ به ویژه آن بخش که نوشته است ۵۲ مرکز یا سایت مهم که برخی از آن‌ها به لحاظ فرهنگی برای ایران و ایرانیان بسیار مهم هستند، به‌ سرعت واکنش‌ برانگیز شد و بسیاری از تحلیلگران و رسانه‌های جهانی به آن‌ها واکنش نشان دادند چرا‌ که به صورتی مشخص تهدید ترامپ معطوف به مراکز ارزشمند تاریخی- فرهنگی ایران بوده و خود او هم به اهمیت بسیار زیاد آن‌ها برای فرهنگ ایرانیان اشاره کرده بود، اما خبر این توئیت‌ های ترامپ در بی‌بی‌سی فارسی و ایران‌اینترنشنال و من‌و‌تو با سانسور منتشر شد. بی‌بی‌سی فارسی در تیتر خود صرفاً چنین نوشت: «هشدار ترامپ: ۵۲ هدف را در داخل ایران در نظر گرفتیم.» در پاراگراف اول گزارش هم هیچ اشاره‌ای به مراکز فرهنگی بیان‌ شده ترامپ نشده است. ایران‌اینترنشنال هم دقیقاً این خبر را به همین شکل و با اشاره‌ نکردن به مراکز فرهنگی انتشار داد.

از همه این موارد عجیب‌ تر شبکه تلویزیونی من‌و‌تو بود. در اینستاگرام و سایت من‌و‌تو اظهارات ترامپ با چرخش و تحریفی آشکار بدون اشاره به واژه‌ های ایران و ایرانیان که به صراحت در توئیت‌ های ترامپ روی آن تأکید شده بود، با جمهوری اسلامی عوض شده و به نقل از ترامپ نوشتند: «ایالات متحده ۵۲ هدف جمهوری اسلامی را در تیررس دارد که برخی از آن‌ها خیلی مهم و رده‌بالا هستند.»

بی‌بی‌سی در همه هفته‌ ای که گذشت، رسانه‌ ای در خدمت تروریسم بود. بازوی رسانه‌ ای دولت امریکا شد تا ترور را توجیه کند. تروریسم بدون رسانه نمی‌ تواند خود را قانونی جلوه دهد و بی‌بی‌سی فارسی در خدمت مواضع دولت امریکا بود تا این کار انجام شود.

 

 

کبری آسوپار

رومه جوان - 19 دی 1398


روایت اول: سه‌ شنبه‌ ها روز تعطیلی من در مدرسه بود، البته اگر کار خیلی مهمی پیش می‌ آمد بی‌ خیال تعطیلی می‌ شدم و به مدرسه می‌ رفتم. 30 آبان دو سال قبل بود که حاج قاسم نامه‌ ای نوشته بود به رهبر انقلاب و پایان سیطره داعش را اعلام کرده بود.
سه‌ شنبه بود و من تعطیل بودم. اما دلم طاقت نیاورد، خودم را به مدرسه رساندم و مقدمات یک جشن را ترتیب دادم. جشن پایان داعش، جشن پیروزی رزمندگان جبهه حق، جشن شادی بعد از آن همه غصه از شهادت شهیدان مدافع حرم. فردای آن روز کیک بزرگی در مدرسه داشتیم که همه بچه‌ها از دیدنش ذوق داشتند. پرچم‌ های عراق و لبنان و افغانستان و پاکستان و ایران در سراسر مدرسه چسبانده شده بود. همه از یک پیروزی بزرگ حرف می‌ زدیم، از یک پیروزی دسته‌ جمعی که حاج‌ قاسم خبرش را برایمان آورده بود. شاد بودیم و بلند بلند شعر‌ های فاتحان را می‌ خواندیم، لیلا برای ترامپ دیوانه شعر گفته بود و بچه‌ها میان بدو بدو‌های توی حیاطشان سرخوشانه آواز می‌ خواندند. توی آسمان خدا برف شادی می‌ زدیم و مست از شیرینی پیروزی بودیم. یکی از معلم‌ ها قصه مدافعان حرم را تعریف می‌ کرد و بچه‌ ها سراسر غرور بودند آن روز. کیک را بریدیم و توی حیاط از شادی و سرخوشی این فتح بزرگ کام‌ مان را شیرین کردیم.
روایت دوم: جمعه‌ها روز تعطیل همه ماست، من هم در مدرسه تعطیلم. 13 دی امسال صبحش خیلی سیاه بود، انگار خورشید این بار پس از این سالیان دراز جنگ با تاریکی، پیروز از میدان نیامده بود. دنیا مقابل چشم‌های همه‌ مان تیره و تار بود، حالمان حال ظهر عاشورا بود، همان استیصال، همان تلخی، همان غم. در به در دنبال یک آغوش می‌ گشتیم برای پناه، برای آن‌که سر بگذاریم بر شانه هم و‌ های‌های گریه کنیم از غم رفتن مردی که برای همه‌ مان پیام‌ آور پیروزی‌ های بزرگ بود. خودم را رسانده بودم به مصلای تهران و از آنجا تا مدرسه، در می‌ زدم به این امید که بابای مدرسه در را به رویم باز کند. چیزی نگذشته بود که بالای نردبان بودم و داشتم سیاهی‌ های فاطمیه را، امسال، زودتر به در‌و‌دیوار مدرسه می‌ چسباندم. پرچم ایران را و عکس‌ه ای خندان حاج‌ قاسم را. شهید حاج‌ قاسم را. صبح شنبه صدای قرآن می‌ آمد در مدرسه، از در و دیوار مدرسه غم می‌ بارید، لیلا یک گوشه کز کرده بود، یکی گریه می‌ کرد، یکی از معلم‌ ها خواهش می‌ کرد نوحه توی حیاط پخش کنند، یکی را مادرش، صبح با یک سینی حلوا راهی مدرسه کرده بود. یکی هم من، مبهوت از این همه قدردانی بچه‌ هایم. بچه‌ هایی که در روزهایی نه چندان دور، کتاب خاطرات «شهید» حاج قاسم سلیمانی را از من امانت خواهند گرفت. 

 

 

هدی برهانی آموزگار

رومه جام جم - 17 دی 1398


بالاخره انتظارها به پایان رسید و حملات گسترده موشکی به «عین‌الاسد»، بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه انجام شد، آن هم درست در همان دقیقه و ساعتی که سردار دل‌ها، ترور شده بود! در حال حاضر مهم‌ترین سؤالاتی که افکار عمومی نه فقط ایران که، سرتاسر جهان را به خود مشغول کرده این است که: «چه خواهد شد؟»، «آیا ایران انتقام سخت را گرفت و تمام شد یا هنوز اول کار است؟»، «واکنش آمریکا چگونه خواهد بود؟»، «اگر آمریکا پاسخ حملات ایران را بدهد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟»، «آیا این حمله، باید انجام می‌شد؟» و.
«پیش‌بینی کردن»، فی‌نفسه، کار مشکلی است، چه رسد به اینکه در شرایط حساسی مثل شرایط امروز باشیم که تحولات با سرعت عجیبی جریان دارد. با بشرِ دوپا هم که مواجه باشی، این پیش‌بینی به مراتب سخت‌تر می‌شود. در فاصله «نوشته شدن این یادداشت» و«مطالعه آن از سوی شما» ممکن است صدها اتفاق دیگر رخ دهد که بین نتیجه و آنچه پیش‌بینی می‌کنیم فرسنگ‌ها فاصله بیندازد. حال با توجه به این مقدمه، تلاش می‌کنیم، پاسخ سؤال‌های فوق را که همه، ناظر به «آینده» است بیابیم.
حمله ایران به پایگاه بزرگ آمریکا در عراق، اتفاق «بسیار» مهمی است. این اهمیت، صرفا به دلیل تلفات و خسارات «احتمالا» بالایِ این حملات دقیق موشکی نیست. صِرفِ اینکه در سال 2020، کشوری جرأت می‌کند علنا و با اعلام قبلی به بزرگ‌ترین مدعی ابرقدرتی جهان این طور سیلی بزند، کم اتفاقی است؟ هیچ کشوری-تاکید می‌کنیم-هیچ کشوری از زمان جنگ جهانی دوم به این سو جرأت دادن چنین پاسخ محکم، صریح و علنی به آمریکا را نداشته است، حتی چین و روسیه. لذا اگر در این حمله به فرض محال از دماغ یک سرباز آمریکایی یک قطره خون هم نیامده باشد، چیزی از اهمیت آن و ضربه‌ای که به پرستیژ و حیثیت مدعی «قدرت اول نظامی جهان» وارد شد، کم نمی‌کند. این حمله، صرف‌نظر از تلفات و خسارات بالای آن آورده ی بسیار بالایی برای ایران داشت و از این به بعد نگاه‌ها به کشورمان را در دنیا به شکل معنی‌داری تغییر خواهد داد، همانطور که نگاه «هری کیزیانس» مدیر مطالعات دفاعی اندیشکده آمریکایی «مرکز منافع ملی» به ایران و توانایی موشکی‌مان را تغییر داد: «ایران نشان داد یک ابرقدرت موشکی است و می‌تواند به آمریکا آسیب بزند و ما هم نمی‌توانیم جلوی همه موشک‌های ایران را بگیریم حتی اگر تک تک پدافند دفاع موشک بالستیکی که در جهان داریم را به خاورمیانه بیاوریم؛ ما حریف موشک‌های ایران نخواهیم شد». (دیروز در گفت‌و‌گو با سی ان ان)
در پاسخ به این سؤال که «چه خواهد شد؟» و «واکنش آمریکا چه خواهد بود؟» باید گفت «معلوم نیست». این احتمال –ولو کم- وجود دارد ترامپ حماقت کرده و برای حفظ آبروی خود هم که شده، پاسخی دهد. نتیجه چنین واکنشی معلوم است چون، جمهوری اسلامی ایران و متحدانش چنین سناریویی را پیش‌بینی و اعلام کرده‌اند، اهداف را از قبل مشخص کرده و آماده شلیک‌اند. اگر این سناریو رخ دهد، می‌توان گفت، باید منتظر جنگ، آن هم نه بین دو کشور که، بین دو جبهه «مقاومت به رهبری ایران» و «آمریکا» باشیم. این سناریو، بدترین سناریو با بیشترین «موانع پیش رو» است. در چنین حالتی ترامپ اولاً باید، قیدِ دور دوم ریاست‌جمهوری خود را بزند. (فراموش نکنیم یکی از جدی‌ترین اهداف ترامپ از ترور قهرمان ملی‌مان، پیروزی در انتخابات 2020 عنوان شده است) ثانیا باید «موافقت کنگره» را بگیرد، ثالثا از سدِ «مخالفت مردم»، «فشارهای سنگین دموکرات‌ها و رسانه‌ها» عبور کند، رابعا «هزینه بسیار سنگین سر شاخ شدن با یک جبهه عظیم و با انگیزه» را بپردازد. شاید گفته شود، برخی از این کشورهای عربی هزینه آن را می‌پردازند که در پاسخ باید گفت، در صورت شروع چنین جنگی، چنین کشورهایی، دیگر در نقشه وجود نخواهند داشت که بتوانند چنین ولخرجی‌هایی کنند! بنابر این، می‌توان گفت، این سناریو در کنار «بدترین و سخت‌ترین و پرهزینه‌ترین» بودن، «غیر محتمل‌ترین» نیز می‌تواند باشد. حتی اگر ترامپ بلوف انتقام و تحریم زده باشد.
1:20 دقیقه بامداد چهارشنبه، 18دیماه سال 98 خورشیدی، حیثیت آمریکا بود که موشکباران شد. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، برخی از کشورها، مثل لتونی، کرواسی، اسلوونی و اسپانیا نیروهای خود را از عراق خارج کرده‌اند و برخی نیز به دنبال خروج از عراق هستند. برخی هم مثل خود آمریکا، انگلیس یا استرالیا از شمار نیروهایشان در این کشور کم کرده‌اند و پارلمان عراق نیز رای به اخراج تمام نظامیان آمریکایی داده و حتی زمزمه «اخراج آمریکا از کل منطقه» هم به گوش می‌رسد. آمریکایی‌ها که چندین دهه است با واژه «هژمونی»، «بودجه چند تریلیون دلاری نظامی» و حتی «فیلم‌های هالیوودی» و «قهرمان‌های کذایی» برای خود موقعیتی در اذهان دنیا ایجاد کرده‌اند، اکنون و با این ضرب شست، خود را در شُرُف اخراج، و این موقعیت را در خطر می‌بینند. آنها خوب می‌دانند در صورت اخراج از عراق، باید منتظر قیام‌های مردمی در افغانستان، لبنان و سایر کشورهای منطقه هم باشند. دیروز یک شهروند افغانستانی توییت زده بود: «ایران توانست، ما هم می‌توانیم.» تردید نداشته باشید یکی از مطالبی که در جلسه دیروز مقامات امنیتی، نظامی و اطلاعاتیِ آمریکا با ترامپ مطرح شده این است که، اگر پاسخی به این جسارت ایرانی‌ها ندهیم، سایر کشورها برای ما تره هم خرد نخواهند کرد. همینطور اینکه، اگر پاسخ ایران را بدهیم تل‌آویو و حیفا با خاک یکسان خواهند شد. اما در اینکه چگونه باید به آن پاسخ دهند مانده‌اند. این درماندگی را می‌شود از تایید و تکذیب‌هایشان درباره خروج یا عدم خروج از عراق به خوبی مشاهده کرد.
این سیلی به دلایل عقلی و حیثیتی باید به گوش آمریکا نواخته می‌شد. فراموش نکنیم سلیمانی نماد مقاومت و قهرمان ملی ما و بسیاری از مظلومین عالم است، آن هم در زمانی که هیچ کشوری چنین قهرمانی ندارد. قهرمانی که دشمنانش او را «دشمن قابل احترام» نامیده و برخی هم معتقدند، حسادت و کینه ژنرال‌های چهارستاره آمریکایی از موفقیت‌های بی‌نظیر او، در قتل ناجوانمردانه‌اش نقش داشته است. بنابر این، حمله به حاج قاسم سلیمانی، فقط حمله به یک استراتژیست نظامی و تمدار بی‌نظیر نبود. حمله به کسی بود که رهبر معظم انقلاب دیروز درباره‌اش فرمود: «من در برابر روح بزرگ آن شهید بزرگ، سر تعظیم فرود می‌آورم».
دلیل عقلی آن هم این است که، اگر به این جنایت پاسخ داده نمی‌شد (ولو پاسخ اولیه) دو ضربه حیثیتی خورده بودیم. یکی همان که با ترورش خوردیم و دیگری همین که سکوت کردیم. سکوت ما، ضربه حیثیتی دوم به خودمان بود. ضمن آنکه این پاسخ، اثر «بازدارندگی» جدی دارد و سکوت ما به مثابه چراغ سبزی برای حملات بیشتر، نه فقط برای ترور شخصیت‌ها که به شهرهایمان تعبیر می‌شد. سپاه با این سیلی، جلوی ترورها، حملات و کشیده شدن جنگ به داخل کشور را گرفت.
به دلیل اهمیت موضوع، یک نکته مهم را در اینجا تکرار می‌کنیم. یکی از برکات دیده شده خون سردار دل‌ها، اتحاد عجیب و کم نظیری است که بین مردم ایران از یکسو و ملت‌های مسلمان از سوی دیگر، ایجاد شده و فتنه عراق و لبنان را هم به حاشیه برده است. این اتحاد شاید به اندازه آن حملات موشکی، قدرت بازدارندگی دارد. نباید این اتحاد به هیچ قیمتی سست و دو صدا از ایران شنیده شود!

 

 

جعفر بلوری

رومه کیهان - 19 دی 1398


دیشب رئیس جمهور آمریکا درست 20 ساعت بعد از اینکه چند سیلی آبدار از شیر بچه های دست پرورده حاج حسن طهرانی مقدم نوش جان کرد، جلوی دوربین ها ظاهر شــد و بعــد از یک رجز خوانی ضعیــف، بــدون ایــنکــه اشــاره ای بــه برنامــه ارتــش آمریــکا بــرای پاسخ دادن به حمله ایران کند. از آغوش بــازش بــرای صلح بــا ایــران حــرف زد. در این 20 ســاعت که ترامپ و مشــاورانش بعد از یک دســتپاچگی آشــکار به پشت پرده رفتند، در این ســوی میــدان خیلی ها ســعی کردند «ســایه جنگ» را پررنگ نشان دهند و از اینکه «دنیای گفتمان» و مذاکره جایش را به «دنیای موشک» داده (!) ابراز تاسف کردند. ولی پیام رفتار ترامپ کم از زور موشک‌ های حاج حسن نداشت.
این یــک ســکانس تــکان دهنــده از واقعیتی بــود کــه در این چنــد ســال اخیر خیلی ها ســعی میکردند برای جریان خوشــبین به غرب شــفافش کنند که عقب نشــینی و انفعال در مقابل زورگـوی متکبــر، او را جری تــر و جســورتر میکنــد و مقاومت و پاســخ متــوازن راه را بر دشــمن مستکبر میبندد. موشــکهای حاج حســن بیش از آنکه قلب «عین الاسد» را شخم بزنند، پایه های سست منطق «مدارا با دشمن زورگو» را از بیخ و بن کند و اثبات کرد مقاومت جواب میدهد. دیشب ترامپ با دستان خودش همه رشته های استراتژی «فشار حداکثری» را پنبه کرد و به همه ما و همه آنها که اتفاقا مخاطب این نوشــتار هستند، ثابت کرد فقط زبان قدرت است که او را سر جایش مینشــاند؛ خواه در منازعات منطقه ای و امنیتی و موشکی، خواه در برجام و دیپلماســی. باید برای زمــان و فرصتی که بر مــدارا و «صبر راهبــردی» در برابر این قلدر زبان نفهم صرف شــد غصه خورد و البته که درس گرفت. زهی تاســف که یک ســال از فرصت حیاتی کشــور صرف مدارا کردن با دشمنی شــد که تجربه ثابت کرد تنها با ابزار قدرت سخت و نرم ســر عقل می آید  و راه دیگــری وجود نــدارد. این تجربه ذی قیمــت را هم البته بایــد به دیگر برکات خون پاک حاج قاسم سلیمانی اضافه کرد. روحش شاد.

 

مهدی عرفاتی

رومه جام جم - 19 دی 1398


اردیبهشت سال ۹۵، در مراسم یادواره شهدا، آقای سلیمانی را دیدم. گفتم: سردار! اون متن «یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم» که توی فلان مصاحبه‌ ات خوانده بودی رو از کجا آورده بودی؟ (یک مصاحبه قدیمی از ایشان دیده بودم که در آن کلمات شعر گونه‌ ای را خوانده بودند با این مضمون):
یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم
حسرتا این گل خارا، همه جا رانده منم
پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت
آنکه نا رفته و جا مانده منم


خندید و گفت: چطور؟
فاتحانه گفتم:، چون نه وزن داره، نه ردیف و نه قافیه!
حالا نوبت او بود که پاتک بزند. دست گذاشت روی شانه‌ ام و گفت: شعر اصلی ما در میدان جنگ است! وزن ما روی سینه دشمن! ردیف ما صف بچه‌ های رزمنده! قافیه ما فریاد الله‌اکبر است!

بعد رو کرد و با بقیه گپ زد و من مبهوت از این حاضر جوابی او بودم که پاتک توی پاتک زد و ناگهان رو کرد به من و گفت: خدا کنه شهید بشم و تو برام شعر با وزن و قافیه بگی!
از اردیبهشت ۹۵ تا دی ۹۸ راه دوری نبود سردار! این هم آن شعری که سفارش دادی:
قسم به سرخی انگشتر سلیمانی
به مرگ دیو! شهیدا تو زنده می‌ مانی
چه پادگان تو‌ای عشق خاک بی‌ مرزیست
صفوف پاکی و افغان، عراقی، ایرانی
به دشمنان تو چشاندی همیشه طعم ترس
همیشه با شهدا داشتی تو مهمانی
نداشتی سر ترس و مصافشان رفتی
میان مرکز دشمن گذشته از جانی
نریخت قطره‌ای از این مذاکره بر جام
که ریخت خون تو اکسیر ابر بارانی
به جام سرخ شهادت زدی تو بوسه عشق
چه مست در شب جمعه ترانه می‌خوانی
جهان اگر شده آباد، از شهیدان است
که جوی خون به درخت وطن دهد جانی
مباد تا به ابد خانه کسی ویران
که هر شهید شده ضامن خیابانی
برای نام شهیدان بمیرم‌ ای وطنم
که زنده‌ ایم همه از چنین جوانانی
سزای ‌ ای عزیز تبریک است
که دارد این همه او قاسم سلیمانی
چه باک از تن صد پاره تا که هست حسین
تو مرد جنگی و راهی میان میدانی

 


مسعود نوروزی راهی

رومه جوان - 16 دی 1398


در روز رستاخیز تهران و وداع تاریخی مردم مؤمن و قدرشناس آن با سردار بزرگ و پر افتخار اسلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، حضرت آیت‌ الله ‌ ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دانشگاه تهران حضور یافتند و بر پیکر مطهر این شهید عالی‌ مقام، مجاهد بزرگ ابومهدی المهندس و دیگر شهدای جنایت اخیر رژیم تروریست آمریکا نماز اقامه کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، در این مراسم که با حضور چند میلیونی مردم و همچنین رؤسای قوای سه‌ گانه، مسؤولان لشکری و کشوری، همرزمان شهید و جمعی از عناصر مهم جبهه مقاومت از جمله اسماعیل هنیه، رئیس دفتر ی حماس، زیاد النخاله دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین و شیخ نعیم قاسم جانشین دبیرکل حزب‌الله لبنان در فضایی آکنده از حسرت آسمانی شدن حاج قاسم سلیمانی برگزار شد، رهبر انقلاب اسلامی در نماز، خداوند را برای بزرگ داشتن مجاهدان راه خود به‌ واسطه فوز و توفیق عظیم شهادت، حمد و سپاس گفتند و علو درجات آن شهدای عالی‌ مقام را مسألت کردند.
پس از اقامه نماز، تشییع با شکوه پیکر مطهر شهید سلیمانی و دیگر شهیدان مقاومت از دانشگاه تهران به سمت میدان آزادی آغاز شد و مردم انقلابی تهران نگین درخشان و بی‌ بدیل مقاومت و یاران مجاهدش را تشییع کردند.
نماز دیروز رهبر معظم انقلاب بر پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و یارانش، نماز متفاوتی بود؛ نمازی که با بغض و اشک‌ های ولی امر مسلمین جهان در بعضی بخش‌ ها همراه بود و حضرت آیت‌ ا. ‌ ای چند مرتبه در حین قرائت نماز (خصوصا وقتی ذکر اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا را خواندند) به دلیل بغض مکث کردند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در نمازی که دیروز بر پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمان ایشان اقامه کردند با حال و هوایی خاص، سه مرتبه این دعا را خواندند: «اَلحمدُ لله الذی رزقنا الشهاده فی سَبیله، اَلحمدُ للهِ الذی رزقنا الجَهاد فی سَبیلِ الاِسلام.» [سپاس خداوندی را که شهادت در راهش را روزی ما گرداند و سپاس خداوندی را که جهاد در راه اسلام را روزی ما کرد.]
حضرت آیت‌ الله ‌ ای در این نماز، عباراتی را به کار بردند که به همین شهدا اختصاص داشت. عبارات خاص ولی امر مسلمین در اقامه نماز بر پیکر شهدای سرافراز اسلام به شرح زیر است:

 


اللّهُمَّ انّ هولاء المُسَجّون قُدّامَنا عبادک ‎‏وَابْنُ عبادک وَابْنُ امائک نَزَلَوا بِک وَاَنْتَ خَیرُ مَنْزُولٍ بِهِ
[خداوندا این کفن‌ شدگان که در پیش پای ما قرار دارند، بندگان تو اند و فرزند بندگان تو و فرزند کنیزان تو‌اند. نزد تو فرود آمده و تو بهترین کسی هستی که نزد او فرود می‌ آیند.]


اللهُمَ انهم مُحتاجون اِلی رَحمَتک و انتَ غَنی عَن تعذیب عِبادُک
[خداوندا آنها، محتاج رحمت تواند و تو از عذاب بندگانت بی‌ نیاز هستی.]


اللّهُمَّ إِنْ کانَوا مُحْسِنین فَزِدْ فِی إِحْسانِهِم وَ إِنْ کانَوا مُسِیئین فَتَجَاوَزْ عَنْهُم.
[خداوندا اگر اینان، نیکوکار بودند، بر نیکوکاریشان بیفزا و اگر گناهکار بودند، از گناهشان درگذر.]


اللهُمَّ إِنَّا لَانَعْلَمُ مِنْهم إِلّا خَیراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِهم مِنَّا
[خداوندا ما جز نیکی از آنها چیزی نمی‌ دانیم و تو نسبت به آنها داناتری]


اللُهم صَلِّ عَلی مُحمد و آل مُحمدِ اللهُم ادخلهُم فی رَحمتک و رِضوانک
[خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و آنها را در رحمت و بهشت رضوانت وارد کن.]


اللهُم اِنک توفیتهُم مُتلطخین بِدمائهم فِی سَبیل رضاک مُستشَهدین بَینَ ایدیهِم مُخلصین فِی ذلک لوَجهک الکریم
[خداوندا تو در حالی آنها را قبض روح کردی که در راه رضایت تو در خون خود غلتیده بودند و در برابر تو به شهادت رسیده و برای تو،‌ای پروردگار کریم، در این راه با اخلاص بودند.]


اللهُم فاعلِ دَرجاتِهم و احشُرهُم مَعَ مُحمدِ و آله الطاهرینَ و الحقنا بِهم و ارزُقنا الشَهاده فی سَبیلک یا مولای
[خداوندا پس بر درجات آنها بیفزا و آنها را با محمد و خاندان پاک و مطهرش محشور کن و ما را به آنها ملحق کن و شهادت در راهت را ‌ای مولای من (پروردگار من) روزی ما گردان.]


الحَمدُ للهِ الذی اکرم المُستشهدینَ فی سَبیله. اَلحمدُ لله الذی رزقنا الشهاده فی سَبیله. اَلحمدُ للهِ الذی رزقنا الجَهاد فی سَبیلِ الاِسلام.
[سپاس خداوندی را که شهیدان در راهش را کرامت نهاد؛ سپاس خداوندی را که شهادت در راهش را روزی ما گرداند و سپاس خداوندی را که جهاد در راه اسلام را روزی ما کرد.]


تقاطع بزرگمهر و وصال، لای فشردگی آدم‌ هایی که همه زورشان را زده اند تا در دانشگاه تهران به وصال سردار برسند و به در بسته جمعیت خورده اند، ایستاده‌ام. مُکبر بانگ "الصلاه الصلاه" سر می‌ دهد. صدای هق‌ هق زن جوانی با صدای حزین قرائت نماز میت عجین شده است. انگار همه منتظر بهانه‌ اند تا بغض‌ شان را فریاد کنند. صدای رهبر که می‌ لرزد بغض‌ها منفجر می‌ شود. «اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً» سه بار تکرار می‌ شود؛ نماز آیت ا. گلپایگانی بر پیکر خمینی کبیر تداعی می شود. میلیون‌ها انسان مومن با اشک‌ شان شهادت می‌ دهند که چیزی به‌جز خیر و نیکی از حاج قاسم ندیده‌اند.
دو سه ساعتی می‌ شود که از مراسم تشییع پیکر سردار [هنوز در دهانمان نمی‌ چرخد که شهید را به اول اسمش اضافه کنیم] برگشته‌ ام. نشسته‌ ام پای تلویزیون و ادامه قیام خونخواهان را تماشا می‌ کنم. بچه‌ های شورای سردبیری و گروه ی آمده‌اند و بر سر نحوه پوشش مراسم بحث می‌ کنند؛ در حالی که هنوز سوژه در جریان است و من بعید می‌ دانم به این زودی‌ها از جریان بیفتد. ما رسانه‌ها همیشه وقتی پای مردم و آرمان‌ هایشان وسط می‌ آید، کم می‌ آوریم. تصاویر تلویزیونی نشان می‌ دهد با گذشت چند ساعت، هنوز پیکر های شهدا به میدان انقلاب نرسیده‌ است. مردم به این راحتی از محبوب‌ شان دل نمی‌ کنند. تلویزیون صدای محمد معتمدی را پخش می‌ کند: حالا که می روی همراه جاده ها / برگرد و پس بده تنهایی مرا.
 فیلمی در فضای مجازی پخش می‌ شود. صدا و تصویر حاج قاسم است که طبق معمول دلبری می‌ کند. سرداراز پشت میکروفن با همان آرامش همیشگی [انگار نه انگار که فرمانده عملیات حذف حیوانات داعشی است] از حاضران در جلسه می‌ پرسد آیا از او راضی هستند یا نه؟ صدایی از وسط جلسه می‌ گوید:«شما سرور مایید…» سردار حرفش راقطع می‌ کند و از همه می‌ خواهد نظر شرعی بدهند و همه می گویند «بــــــله». حاجی محض احتیاط، دوباره می‌ پرسد و جماعت بار دوم محکم‌ تر پاسخ می‌ دهند. خیالش که راحت می‌ شود، ابراز امیدواری می‌ کند پای جنازه‌ اش هم، همه از او به نیکی یاد کنند. فیلم را در صفحه شخصی‌ ام در فضای مجازی منتشر می‌ کنم و زیرش می‌ نویسم: «دیدن این فیلم برای افرادی که ناراحتی قلبی دارند توصیه نمی‌ شود!» منتظر می‌ مانم تا اینستاگرام پست را به‌علت «ترویج مفاهیم خشونت‌آمیز و اقدامات ضد بشری» حذف کند!
تصاویر یمن را مرور می‌ کنم. یمنی‌ های سلحشور با آن خنجرهای پرِ شال‌ شان ریخته‌ اند در خیابان‌ های زخمی صعده وصنعا و عکس‌ های حاج قاسم را به رخ ترامپ دیوانه می‌ کشند و دم از انتقام خیلی سخت می‌ زنند. قاعدتا باید حساب کار دست استراتژیست‌ ها و طراح‌ های عملیات‌ های مشترک غربی - عربی - عبری و آل فلان و آل بهمان بیاید که یمنی جماعت وقتی حرف از انتقام می‌ زند، حرفش ردخور ندارد.
باید دید این یکی دو روز ترامپ به چه فکر می‌ کند. وقتی فیلم‌ های کاظمین، کربلا، نجف، اهواز، مشهد، تهران و بعد قم و کرمان را برایش پخش می‌ کنند، در خلوت گوشه اتاقش به خودش چه می‌ گوید. وقتی همه طراحی‌ های چند ساله‌ اش برای فشار حداکثری بر مردم ایران و فرو پاشیدن فرهنگ مقاومت در خاورمیانه و محیط داخلی کشور با انفجار فرودگاه بغداد در 13 دی‌ماه پودر شد و به هوا رفت، چه الفاظی را برای خودش و تیم مشاورانش به‌ کار می‌ برد. من اما فکر می‌ کنم این روزها دائم زنگ صدای حاج قاسم در کله ترامپ اکو می‌ شود که «آقای ترامپ قمارباز! من حریف تو هستم.» حالا می‌ فهمد که با قاسم سلیمانی‌ای مواجه است که با هیچ تیر و ترکش و موشک و پهپادی، قادر به حذفش نیست و روز به روز بر قدرت و نفوذش افزوده می‌ شود. بله، آقای ترامپ تو باختی. بد هم باختی!

 

 

مهدی عرفاتی - رومه جام جم - 17 دی 1398


هم‌ الان از تشییع برگشته‌ ام و نشسته‌ ام پای این یادداشت. سه روز است دارم این یادداشت را می‌ نویسم. درواقع سه روز است دارم این یادداشت را نمی‌ نویسم. سه روز است دستم به نوشتن نمی‌ رود. ذهنم خشک شده. دوستانم نوشته‌ های احساسی می‌ نویسند و عاطفه‌ شان را با شیوا ترین کلمات رنگ‌آمیزی می‌ کنند. منِ طنزنویس اما ناتوانم. از منِ شاعر هم کاری برنمی‌ آید. بهت و خشم و حسرت و اندوه در هم آمیخته‌ اند و توانم را بریده‌اند. در این شبکه و آن شبکه چرخ می‌ زنم. از در و دیوار تجلیل و تحلیل می‌ بارد. کلمات حالم را خراب‌ تر می‌ کنند. کاش حال آن پیرزن آذری را داشتم که رو به عکس حاج‌ قاسم مویه می‌ کرد و بر سر و سینه می‌ زد. حال آن جوانان خوزستانی را که در دایره یزله بودند. حال مسافر صندلی رو به‌ رویی را در قطار متروی شنبه صبح، که ناگهان سرش از توی موبایلش بیرون آورد و زد زیر گریه. حال بقیه مسافرها را، که بعضی آه کشیدند و بعضی بی‌ صدا گریستند. من اما در میانه بهت و خشم و حسرت و اندوه مانده‌ ام و کاری از پیش نمی‌ برم.
 
دیروز ویدیوی نوحه‌ خوانی حاج‌ قاسم را دیدم و بند گریه گسیخت:
چون خدا خواهد ببیند کشته‌ ات
در میان خاک و خون آغشته‌ ات.
بغض که می‌ ترکد، انگار از بهت و حیرت می‌ گذری و می‌ رسی به خشم. خشمی که نمی‌ دانی کجا باید خالی‌ اش کنی. فریادی که نمی‌ دانی بر سر کی بکشی. آنها که بلغور می‌ کردند صلح، و حالا خرکیفند از ترور؟ آنها که ور می‌ زدند آزادی بیان، و حالا تحمل اندوه دیگران را ندارند؟ فحاشان توییتری که افسار پاره کرده‌ اند و زده‌اند به سیم آخر؟ که محاسبات‌ شان به هم ریخته است؟ که ایران را برایشان اجتماعی از هم گسیخته تصویر کرده بودند که در آستانه اضمحلال است و حالا با جماعتی روبه‌رو شده‌اند که یکدل و یکصدا اندوهگینِ از دست دادن سردارشانند؟ آنها که از قیافه‌ شان می‌ خوانی هنوز کفن سردار خشک نشده،‌ فکر معامله با خون اویند؟ شماری از اصولگرایان که می‌ خواهند سوار موج شوند؟ شماری از اصلاح‌ طلبان که مقامات را به پرهیز از افتادن در دام جنگ‌ سالاران فرا می‌ خوانند؟
 
هم‌ الان از تشییع برگشته‌ ام و نشسته‌ ام پای این یادداشت. می‌ نویسم: گفتگو هایمان را کردیم. پشت میزهای مذاکره نشستیم و به پهنای صورت لبخند زدیم و مدنیت‌ مان را به جهانیان نشان دادیم. نشان دادیم بلدیم به زبان جهانیان با جهانیان حرف بزنیم و ثابت کردیم که اهل مذاکره و مفاهمه‌ ایم. خب. حالا جوابِ آن لبخندها، سیلی‌ مان زده‌اند. بس نیست؟ واضح نیست؟ عزیزتر از حاج‌ قاسم چه داشتیم که بدهیم و حالا قیمتی‌ تر از خشم و خروش مردم چه داریم که به آن تکیه کنیم؟ می‌ نویسم: ای شما، حاشا اگر با این خون، حاشا اگر با این خشم و خروش، معامله کنید.
 
خدا خواست او را کشته ببیند و در خاک و خون آغشته. مرمل بالدماء. هنرمند تشنه هنرنمایی است و هنر مردان خدا شهادت است و ما تماشاگران هنرمندی آنها. فتحی اگر هست با آنهاست، حسرتی اگر هست با ماست و ترسی اگر هست با دشمنان ما.

 

 

امید مهدی نژاد - رومه جام جم - 17 دی 1398


بسم الله الرحمن الرحیم

پس از آن که ستاد کل نیروهای مسلح سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ خطوط هوایی کشور اوکراین در اولین ساعات صبح چهارشنبه 1398/10/18 را ناشی از خطای انسانی دانست، محمد جواد ظریف وزیرامورخارجه کشورمان در شبکه اجتماعی توییتر نوشت: «یک روز غم انگیز. نتیجه گیری های اولیه از تحیقیقات داخلی توسط نیروهای مسلح: خطای انسانی در زمان بجرانِ به وجود آمده توسط ماجراجویی ایالات متحده آمریکا به فاجعه انجامید. تاسف، عذرخواهی و تسلیت عمیق به مردم خودمان، به خانواده های قربانیان و به ملت های تحت تاثیر.»
از آن جایی که تاکنون در موارد مشابه این چنینی در کشورهای مختلف، اطلاع رسانی پس از 48 ساعت و مسئولیت پذیری و عذرخواهی از مردم بی نظیر بوده است، کاربران خارجی در شبکه اجتماعی توییتر به توییت محمد جواد ظریف واکنش های جالبی نشان دادند که در ادامه بعضی از آنها را می خوانید.
کاربری به نام جیسون جکوت نوشت: «اقدامات بی پروای رئیس جمهور ما باعث این امر شد. ما در تلاش هستیم تا هر چه سریع تر او را بیرون کنیم. او رفتارهای وحشتناکی دارد و شما به هر حال نمی خواهید با او دیدار کنید.»
کاربری به نام آنا کلیر اشاره کرد که: «حداقل ایران صادق است. ایالات متحده آمریکا هرگز مسئولیت چنین اتفاقی را قبول نمی کرد.»
کاربر دیگری نوشت: «افراد حاضر برای گفتن حقیقت انگشت شمارند. این مسئله در جهانی اهمیت دارد که دروغ در آن به یک معیار و قاعده تبدیل شده است.»
کاربری به نام مارگارت کیمبرلی نوشت: «ایالات متحده در سال 1988 به هواپیمای 655 ایران ایر شلیک کرد و مردم شما را کشت. ریگان حتی از افرادی که این عمل را انجام داده بودند، تقدیر کرد. همان طور که می گویید این تصادف در اثر ترور قاسم سلیمانی ایجاد شده است. تسلیت به ملت.»
کاربر دیگری نوشت: «با تشکر از شما برای نشان دادن این که چگونه یک دولت می تواند یک اشتباه را بپذیرد و مسئولیت آن را به عهده بگیرد. من فراموش کرده بودم که چه احساسی دارد. من همچنین متاسفم که رئیس جمهور (ترامپ) این هجوم را آغاز کرد.»
کاربر دیگری نوشت: «تسلیت و همدردی صمیمانه من به شما و همه افراد درگیر. من برای رئیس جمهورمان و حامیان وی عذرخواهی می کنم. باشد که در روزهای سخت پیش رو تسلی و آرامش بیابید.»
کاربری به نام کلین مک کی نوشت: «از شما متشکرم، برای این که به جهان نشان دادید که چگونه یک ملت فرهیخته در چنین شرایطی واکنش نشان می دهد.»


بسم الله الرحمن الرحیم
به گزارش خبرگزاری فارس، ستاد کل نیروهای مسلح در خصوص سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ خطوط هوایی کشور اوکراین در اولین ساعات صبح چهارشنبه 1398/10/18 با صدور اطلاعیه ای، این حادثه را ناشی از خطای انسانی دانست و اطمینان داد بلافاصله مقصر آن را به سازمان قضایی نیرو های مسلح معرفی نماید. نگارنده معتقد است علی رغم بیانیه ستاد کل نیرو های مسلح و مصاحبه شجاعانه سردار حاجی زاده فرمانده هوا و فضای سپاه پاسداران که مسئولیت این حادثه را به عهده گرفت، گفتنی های بسیاری در این میان است. باید گفت سردار حاجی زاده به خاطر بلوغ ی از آبرویش برای نظام اسلامی هزینه کرد و مسئولیت حادثه را پذیرفت. اما این در حالی است که مستندات بسیاری ثابت می کند عوامل مشکوکی زمینه های این حادثه را فراهم کرد. در این یادداشت به ابعاد مختلف آن خواهیم پرداخت.  
1- در ماده 10 قانون هواپیمایی کشوری عنوان شده که وظیفه کنسل شدن پرواز‌ها در موارد امنیتی و نظامی به عهده «اداره کل هواپیمایی کشوری» با تصویب هیات وزیران است. حال سوال این است چرا با وجود مخالفت نیروهای مسلح با پرواز هواپیما های مسافربری، اداره کل هواپیمایی کشوری پرواز های روز چهارشنبه را لغو نکرد؟         این در حالی است که در زمان برگزاری راهپیمایی ها، تجمع های اعتراضی، رژه های نظامی و. اداره کل هواپیمایی کشور پروازها را برای احتیاط لغو می کند و یا چندین ساعت تمامی پروازها را به تاخیر می اندازد.
2- بنا به گفته مسئولان نظامی سامانه‌ ای کشور که به وسیله آن هواپیمای اوکراینی هدف قرار گرفته، سامانه پدافند موشکی تور-ام۱ است که به وسیله موشک 9 ام 330 هواپیما را مورد اصابت قرار داده است. تور-ام۱ سامانه پدافند موشکی ارتفاع پایین و متوسط ساخت روسیه است که برای مقابله با انواع اهداف هوایی و شامل هواپیما، بالگرد، مهمات و بمب های هدایت شونده، موشک ‌های کروز و. طراحی و ساخته شده است. سرعت موشک و همچنین فاصله کمی که با هواپیما داشته است، به هیچ عنوان اجازه این را نمی دهد که فردی بخواهد تلفن همراه خود را روشن کند و از ماجرا فیلمبرداری کند. نکته قابل تامل در فیلمی که از این حادثه گرفته شده این است که بدون هیچ هیجان و اضطراب و واکنش کلامی ست و به نظر می رسد فیلمبردار منتظر وقوع چنین حادثه ای بوده است. در ادامه ماجرا این ویدئوی کاملا مشکوک در کمتر از چند ساعت به دست رومه نیویورک تایمز رسید.
3- در شرایط حساس جنگی که ایران برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم دهها موشک به سمت پایگاه های آمریکایی شلیک کرده بود، چرا هواپیمای مسافربری که ارتباطش با برج مراقبت قطع شده بود، با حالت تهاجمی به سمت پایگاه نظامی حرکت کرد؟ اگر دچار نقص فنی شده بود، باید به سمت نزدیک ترین فرودگاه حرکت می کرد. از آن جایی که مسیر هواپیماهای مسافربری کاملا مشخص و از قبل تعیین شده است، حرکت آن با حالت تهاجمی به سمت پایگاه نظامی و عبور از خط قرمز آن عادی نسیت و کاملا مشکوک به نظر می رسد.
4- چرا در زمان نزدیکی هواپیما به پایگاه نظامی، رادار پدافند هوایی، هواپیما را موشک کروز نشان داده بود؟ چرا مسئول پدافند هوایی برای استعلام تایید یا عدم تایید حضور موشک کروز نتوانسته با نهاد بالادستی خود ارتباط بگیرد؟ کارشناسان بسیاری معتقدند آمریکایی ها با جنگ الکترونیک امواج راداری و دستگاه ارتباط رادیوییِ پدافند هوایی را هک کرده بودند. و با فرستادن پارازیت در کار آنها اخلال ایجاد کرده بودند. باید در نظر گرفت که همه ی این شرایط دست به دست هم داد تا مسئول پدافند هوایی در کمتر از ده ثانیه مجبور شود خود تصمیم بگیرد. هیچ شکی نیست که تصمیم وی اشتباه بود. اما مطمئنا نمی توان صرفا او را مقصر دانست. چرا که هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر او دست به ماشه نمی برد، حادثه وحشتناک تری اتفاق نمی افتاد. به نظر می رسد اگر پدافند هوایی اقدام نمی کرد، عوامل نفوذی هواپیما را به پایگاه نظامی می کوبیدند و منفجر می کردند و با نابودی بخشی از زیرساخت های نظامی کشور، انفجار مهیب و گسترده ای رقم می زدند که شاید هزاران کشته برجای می گذاشت و تمام جغرافیای تهران را تحت تاثیر قرار می داد. همان نفوذی هایی که همکاران دیگرشان آن روز در نهاد های دولتی، علی رغم مخالفت نیرو های مسلح، به هواپیماها اجازه پرواز داده بودند.
5- ممکن است این سوال به ذهن برسد که چرا نفوذی ها دست به چنین کاری زدند؟ پاسخ این است که آمریکایی ها علی رغم تهدید ترامپ مبنی بر حمله نظامی به 52 نقطه ایران، خوب می دانستند که نمی توانند به ایران حمله کنند. ترامپ به هیچ عنوان نمی خواست در سال انتخابات 2020 وارد جنگ فراگیر با جمهوری اسلامی ایران بشود. آمریکایی ها می دانستند اگر ماجراجویی جدید و بزرگ ترین قمار زندگی دونالد ترامپ به جنگی تمام عیار با ایران تبدیل شود، تمام پایگاه های نظامی شان در منطقه را از دست خواهند داد، امنیت اسرائیل به شدت تهدید خواهد شد، احتمال بستن تنگه هرمز از طرف ایران بیشتر خواهد شد و خلاصه این که هزینه آن برایشان بیشتر از فایده اش خواهد بود. آمریکایی ها بعد از ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس فکر می کردند می توانند با طرح این دروغ که قاسم سلیمانی باعث کشته شدن هزاران نفر در آشوب های آبان ماه شده است، جامعه ایران را دوقطبی کنند و در نهایت ایران را پای میز مذاکره موشکی و منطقه ای بکشانند. اما  اتفاقاتی که افتاد دقیقا برخلاف تصور آنها بود. مسیحیان صهیونیست که همیشه تاثیر زیادی بر تمداران آمریکایی داشته اند، اشتباه محاسباتی دیگری مرتکب شدند. شهید قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در کاظمین، نجف و کربلا با جمعیت باشکوه چند صد هزار نفری و سپس در شهرهای اهواز، مشهد، تهران، قم و کرمان با جمعیت خیره کننده ی چند میلیونی تشییع شدند. ژنرال مک‌ کافری ژنرال بازنشسته چهارستاره ارتش آمریکا، در مصاحبه با ام‌اس‌ان‌بی‌سی گفت: «ترامپ از مراسم تشییع ژنرال سلیمانی تا سرحد مرگ ترسید.» نگارنده معتقد است آمریکایی ها که مطمئن بودند نمی توانند پاسخی به حملات موشکی ایران به پایگاه عین الاسد بدهند، تصمیم گرفتند برای ضربه زدن به ایران، مردم عادی را غیرمستقیم و با توطئه ای پیچیده به شهادت برسانند تا حمله موشکی ایران به پایگاه های نظامی آمریکا در عراق را تحت تاثیر قرار بدهند و شیرینی آن سیلی محکم را به کام ایرانی ها تلخ کنند. در ضمن آنها با این عملیات که از طریق عوامل نفوذی به آن دست زدند، قصد داشتند اقتدار و قدرت نظامی ایران را خدشه دار کنند.
6- آمریکایی ها در این توطئه برای بی آبرویی نیرو های مسلح ایران، روی نیروی هوا و فضای سپاه دست گذاشتند. چون نیروی هوا و فضای سپاه پاسداران به فرماندهی سردار امیرعلی حاجی زاده در سال های اخیر در مبارزه با گروه تروریستی داعش، مقابله با کردهای تجزیه طلب درعراق و سرنگونی پهپاد 200 میلیون دلاری گلوبال هاوک عملکردی خیره کننده و خارق العاده از خود نشان داده بودند. در آخرین عملیات هم یکی از بزرگ ترین پایگاه نظامی آمریکا را درهم کوبیدند. عملیاتی شگفت انگیز و ویران کننده که بعد از جنگ جهانی دوم هیچ کشوری جرئت نکرده بود چنین کند. نیروی هوا فضای سپاه پاسداران بارها هیمنه ی آمریکا را شکست و به همین خاطر بود که آمریکایی ها تصمیم گرفتند آنها را با توطئه ای پیچیده در مقابل مردم قرار دهند.
7- این که دشمن از سقوط هواپیمای اوکراینی با شلیک موشک پدافند هوایی خوشحال باشد عجیب نیست. عجیب آن است که ما با بی انصافی موفقیت های دیگرمان در عرصه های نظامی را زیرسوال ببریم. مردم ایران فداکاری ها و خدمات بی نظیر سپاه پاسداران در عرصه های مختلف را با یک اشتباه فراموش نمی کنند. آن هم اشتباهی که زمینه های آن را دشمنان این انقلاب با همکاری عوامل داخلی اش رقم زدند. توجه به این نکته ضروری است که اگر سایه نقد علیه نیرو های مسلح کشور را بیش از حد سنگین کنیم، آنها برای اقدامات بعدی علیه دشمن دچار تردید های فروانی خواهند شد. در این روزها که دشمن از سپاه پاسداران ضربه سختی خورده است، هیچ چیز برایش بهتر از این نیست که دست نیروهای مسلح ایران بر روی ماشه بلرزد.

 

محمد حسین بیات
22/دی/1398

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

ششمین کتاب از مجموعه ی جستارهای روایی انتشارات اطراف، تازه ترین کتابی ست که خواند ام. کتاب هیچ چیز آنجا نیست، پنج جستار از نوشته های انی دیلارد درباره صداهایی ست که از طبیعت نمی شنویم.
جستارهای روایی به متن های غیر داستانی گفته می شود که لحنی شبیه به زبان شفاهی دارند. جستارهای روایی لحن صمیمی و صادقانه ای دارند و از طنزی ظریف نیز بهره می گیرند. نویسنده ی جستار روایی روایت شخصی خود را از اتفاقات شرح می دهد، تجربه های خود را از رخدادها روایت می کند و خواننده را در جستجوی حقیقت با خود همراه می کند.
جستارهای روایی جذابیت فوق العاده ای دارند و من هم با تصوری که از این ژانر داشتم کتاب انی دیلارد را خریدم. قبلا کتابی از او نخوانده بودم اما فکر می کردم از آن کتاب هایی خواهد بود که لحظه ای نمی توانم زمین بگذارمش. اما نوشته های دیلارد آن طور که فکر می کردم نبود. جستارهای او پر بود از بندهای از هم گسیخته و جملات نامنظم و بی ربط که خواننده را سردرگم می کرد. دنیایی که دیلارد روایت می کرد برای من مبهم و ناشناخته بود. به طوری که گاهی هر چه بیشتر تجربه هایش را شرح می داد، کمتر میتوانستم در ذهنم تصورشان کنم. دیلارد جایی گفته است برای نوشتن، مکان هایی را انتخاب می کند که نه پنجره داشته باشد، نه تزئینات. "تا تخیل بتواند در تاریکی به دیدار حافظه برود." شاید اگر دیلارد برای نوشتن جستارهای روایی فضای زنده ی طبیعت را انتخاب می کرد، نوشته هایش تا این حد مبهم نمی شد که برخی منتقدانش بگویند شاید نوشته هایش تحت تاثیرِ مصرف مواد مخدر بوده است. مترجم کتاب محمدملاعباسی جستارهای دیلارد را مانند خیال ورزی در عصر یک روز تعطیل می داند. اما به اعتقاد نگارنده جهان ذهنی دیلارد بیشتر شبیه احساسات موهوم و عجیب و غریب نیمه شب هستند. دیلارد راوی تجربه هایی ست شبیه خلسه؛ آن هم بعد از احساس ترس و وحشت از نشانه های شگفت انگیز طبیعت. در این مواقع چنین احساساتی کاملا طبیعی ست و همه انسان ها چنین لحظاتی را کم و بیش تجربه کرده اند. اما اگر این حال و هوای عجیب را که گاهی خودت هم نمی دانی دقیقا چیست، بیش از حد شرح بدهی خواننده نمی تواند با تو هم ذات پنداری کند. هنگام خواندن کتاب بارها متوجه شدم هر جایی از نوشته ها که دیلارد از ابهاماتِ موهوم فاصله می گیرد و روان، صمیمی و واضح تجربه هایش را می نویسد، فوق العاده تاثیرگذار می شود. این مسئله به خصوص در اواخر جستارهای "کسوف کامل" و "آموزش مکالمه به سنگ" به چشم می خورد. به نظر می رسد بزرگ ترین نقطه ضعف دیلارد همان است که تلاش می کند در تاریکی به سراغ تخیلاتش برود. شاید انی دیلارد هفتاد و پنج ساله بیشتر از هر چیز دیگری باید خودش باشد. دیلارد نباید فراموش کند دلش می خواست مثل یک درخت پالوسانتو در جزیره ای رو باد روییده باشد؛ تا بتواند خودش باشد، شاهدی کامل و نگاه کند، در سکوت و دست هایش را تکان بدهد. نیایش های کلیسایی که در گوشش زمزمه می شدند را به خاطر بسپارد که می گفتند: من نمی توانم نور بیافرینم؛ بیشترین کاری که از دستم ساخته است این است که خودم را در مسیر پرتوهای آن قرار دهم.

محمد حسین بیات
۲ / فروردین / ۱۳۹۹


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

چکاوک خیال Marni جانبی موبایل و تکنولوژی آپدیت یوزرنیم پسورد نود 32 اسکن گیم قیزیل قلم آذر Qizil Qelem Customer Service رسانه خبری ماهان شرکت تبلیغاتی